ظاهرا چند روز پیش سالگرد ترور فردی بنام اسدالله لاجوردی(برای مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی، قاتل و جلاد سالهای سیاه 60، و برای حامیان جمهوری اسلامی فردی با ایمان و قهرمان) بدست شخصی بنام علی اکبر اکبری، عضو فرقه رجوی بود. دلیل انتخاب این موضوع، برخورد طرفین بالا با این سالگرد بود. جمهوری اسلامی، این را فرصتی یافت که در شرایط موجود بین المللی-فشارها و متهم کردن جمهوری اسلامی به حمایت از تروریزم برای اهداف سیاسی-خود را مظلوم و قربانی ترور قلمداد کند، و نه حامی آن. و از طرف دیگر اما مخالفین جمهوری اسلامی در خارج از کشور از این ترور بنام حرکتی انقلابی یاد کرده، و عامل آن را قهرمان انقلابی معرفی کردند. فکر میکنم ایراد کشور و مردم ما نداشتن تعریف درست از واژهاست. زمانی که یک فرد تروریست، یک محفل تروریستی، یک فرقه و یا گروه مذهبی تروریستی به خود اجازه میدهد که در نقش شاکی، دادستان، قاضی و مامور اجرای حکم اعدام ظاهر شود، یکجای کار ما ایراد اساسی دارد، آن فرهنگ ماست. البته مایلم امیدوار باشم که این فرهنگ متعلق به نسل گذشته ما بوده باشد. علاوه بر این کوچکترین فرقی مابین، برای مثال این آقا-لاجوردی- و آن آقای تروریست نیست، چرا که هر دو در جایگاه مشابه مخالف ایدئولوژیک خود را دشمن میدانند و بخود اجازه حذف فیزیکی آن را میدهند. در این مورد بخصوص، من میدانم که میتوانم علی اکبر اکبری را بجرم قتل، محاکمه و از دادگاه تقاضای مجازات وی را داشته باشم، اما برای محاکمه و مجازات اسدالله لاجوردی و امثالهم نیاز به مدارک مستند دال بر نقش وی در جنایت و قتل خواهم داشت. اینگونه برخورد، در کشورهای آزاد دنیا-که اکثر هموطنان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی زندگی میکنند، حکومت قانون نامیده می شود.
من خواهان حکومت قانون در فردای ایران هستم.
No comments:
Post a Comment