امروز، آقای نلسون داویلا-سفیر کشور ونزوئلا در استرالیا- به دعوت انجمن دانشجویی به دانشکده حقوق وعلوم سیاسی آمده بودند.
قبل و بعد از سخنرانی ایشون کلی با هم گپ زدیم. مرد بسیار جالبی هستن، با هوش و انقلابی. خیلی با شور و شوق از 10 سال در قدرت بودن آقای چاوز(رئیس جمهور ونزوئلا) صحبت می کرد. از وضعیت مردم قبل از انقلابشون صحبت کرد، که چطور وضعیت معیشتی اکثریت مردم خوب نبوده، قشر ضعیف جامعه تحت فشار و قشر اقلیت ثروتمند در رفاه بوده اند. نظام سابق کشورشون حامی سرمایه داران و توسط غرب، بخصوص آمریکا، حمایت و پشتیبانی می شده اند، و چطور آقای چاوز که یک فرد نظامی بود ه اند رهبری انقلاب رو در دست گرفتند و با حمایت مردم دولت مردمی تشکیل دادن. از تغییر کامل قانون اساسی ونزوئلا و به رفراندم گذاشتن آن، و اینکه با اکثریت بالایی به تصویب مردم رسیده صحبت کرد. از ملی کردن منابع طبیعی کشورشون از قبیل نفت و گاز، از آزادی مطبوعات و آزادی بیان و انتخابات گفت. از روح انقلابی چاوز و همراهانش، از خودش و از مردم ونزوئلا، تمام این صحبتها رو با شور و هیجان و جسارت یک فرد انقلابی میگفت. این رو هم اضافه کرد که امروز، آمریکا تنها به این دلیل که دولت انقلابی آقای چاوز قدرت رو از دست اون اقلیت سرمایه داری که کشورشون رو غارت می کردند و بیشترین منافع اون رو به جیب شرکتهای عظیم آمریکایی سرازیر می کردن گرفته، آن رو متهم به نقض حقوق بشر و نبود آزادی می کنه و قصد سرنگونی آن رو داشته و داره.
بعد از سخنرانیش کلی با هم گپ زدیم. گفت که اخیرا یک هفته ای ایران بوده و کلی هم از مهمان نوازی و غذاهای ایرانی تعریف کرد. من هم ازش در مورد تصمیمات رادیکال دولت آقای چاوز در موارد مختلف از قبیل: همکاری نظامی با روسیه، خرید های تسلیحاتی میلیاردی، اخیرا اخراج سفیر آمریکا از کشورشون، پیشنهاد خطرناک آفای چاوز در مورد مستقر کردن موشکهای روسی در خاک ونزوئلا و اعلام تصمیم کشورشون مبنی بر راه اندازی برنامه هسته ای صلح آمیز به کمک روسیه سوال کردم. و صریحا پرسیدم که می دونید چکار می کنید و از عواقب احتمالی این کارها اطلاع دارید؟ خندید و با شجاعت یک انقلابی گفت که برای تغییر دنیا به یک دنیای بهتر که همه بتونیم به اندازه هم از امکانات موجود در دنیا استفاده و زندگی کنیم، باید که آماده پرداخت هزینه هم باشیم! بهش گفتم اگه بشه، خیلی خوب میشه، اما من زیاد مطمئن نیستم! خنید، من هم خندیدم، کارتش رو داد و گفت به کشورش سری بزنم.